دیر زمانیست که حیران توام . . .
و در رگ های زندگی من خون عشق تو جریان دارد ،
می خواهم تا با تمام وجود
چار دیواری درون سینه ام را وقف خاطرات تو کنم . . .
چه آتشی به پا کرده ای در وجود من !
من ، دیوانه ی رقص شعله های عشق توام . . .
و در اوج رویا پردازی های عاشقانه ام ،
غرق شده ام در عمیق ترین نقطه ی اقیانوس ِ چشم های تو !
داشتنت بزرگ ترین آرزوی من از نفس کشیدن است ،
و ایمان دارم . . .
به آمدن روزی که دانه های نگاه مهربان ِ تو ،
در دشت مردمک های چشم من رشد میکنند . . .
تو آسمانی ترین عشق زمینی منی !
و آنقدر بهانه برای دلبستگی در وجودت داری ،
که بارها و بارها شک کرده ام به زمینی بودنت. . . !
همیشه به خودم می گویم : تو یک انسان نیستی !
تو یک پدیده ای ، پدیده ای منحصر به فرد . . .
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0